♣__ کلاه خاکی __♣ من ... سال هاست تو را به قلبم وعده داده ام
مادر تنها امید من است در راه زندگانی همچون نسیم و رویا در باغ مهربانی
دیدم تورا من آن شب در بالینم ای گل آن شب که بودم از درد بی حال و قدکمانی
گویی خدا برایم از آستان لطفش نازل نمود او را برای مهربانی
حـــــامـــــــد گـلـه مـیـکـرد زِ مـجـنـون لـیـلـی کـه شـده رابـطـه مـان ایـمـیـلـی
کـه چـنین شـد کـه خـودت میدانی ادامه مطلب ...
مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد ادامه مطلب ... دید مجنون دختری مست و ملنگ خوب دقت کرد در سیمای او با دلی پردرد گفتا این چنین ادامه مطلب ... زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد ولی از بس که پر شور است دو صد بیم از سفر دارد زنی را می شناسم من که در یک گوشه ی خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه ادامه مطلب ...
من از شهری دور می آیم من از شهر غرور می آیم به سوی شهر،یار می آیم خزانم ، سوی بهار می آیم من از شهری دور می آیم دلم پر غم ولی مسرور می آیم پر شتاب ولی بیتاب می آیم به سوی یارو غمخوار چه بیقرار می آیم از همه کس ببریده نزد دلدار می آیم خداوندا به سوی تو دوباره من عاشق چه شادمان می آیم حـــــامــــــد (کلاه خاکی)
پر از عطر... پر از خار... پر از برگِ لطیف...
فصل سرماست فصل یخبندان است از هیبت آسمان زمین لرزان است جنگل زخمی شده ست و هیزم هایش در آتش شومینه جنگل بان است از کتاب پاییز بهاریست که عاشق شده است میلاد عرفان پور این روزها
فقر ميخواهم بگويم ... فقر همه جا سر ميكشد ... فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ... فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ... طلا و غذا نيست ... فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ...... فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ، كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ...... فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند ..... فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود ..... فقر ، همه جا سر ميكشد ........ فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست .. فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است نیایش محبوب من تورا می ستایمت وبا تمام وجود نام زیبایت را فریاد می زنم
محبوب من هرگاه که از تو خواستم لطف خود را شامل حالم کردی نخوانده اجابت نمودی
محبوب من تو خدایی و من بندۀ حقیر تو پس می خوانمت به هر آنچه شایستۀ توست حـــــامــــــد عشق یعنی... عشق یعنی با تو بودن راز دل با تو گشودن
عشق یعنی دلهره و اضطراب با تو بودن در داستان یک کتاب
عشق یعنی لیلی و مجنون شدن همچو فرهاد عاشق شیرین شدن
عشق یعنی بی نهایت تا ابد با عشق زیستن در میان خوب وبد
عشق یعنی با تو زیستن با تو خندیدن با تو گریستن
عشق یعنی دیدن چشمان تو بودن لبخند روی لبهای تو
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه بردن دل از زمین تا پیش ماه
عشق یعنی حس من نسبت به تو عاشقم من عاشق چشمان تو
عشق یعنی گفتن این یک کلام عاشقم من عاشق تو والسلام حــــــــامــــــــد (کلاه خاکی) معبودا... مرا به بزرگی چیزهایی که به من داده ای آگاه و راضی کن تا کوچکی چیزهایی که به من نداده ای آرامشم را بهم نریزد. و مرا یاری کن تا در همه شرایط شکر گذار نعمت هایی باشم که بی منت در اختیارم گذاشتی آمین بر می گردم و تصویر تو را از ذهن قاب خواب آلود پاک می کنم درست مثل مردی تنها در خیابان های ذهنم بی چتر و سر پناه به باران می گویم: سلام از کتاب:طهران خیابان جمهوری سید احمد حسینی به شعر وشاعری اسکار نمی دهند بیا جدا شویم مثل " نادر و سیمین" شاید فرجی شد... حــــــــــامـــــــــــد (کلاه خاکی) آخرین مطالب آرشيو وبلاگ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان پیوندهای روزانه ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
|
||||||||||||
![]() |